عاشقانه های کوچک
عاشقانه های کوچک

عاشقانه های کوچک

شعر

جان جهان من تویی


آه...

بانو

من  شاه نیستم

و هیچ میدانی به نامم نیست!

اما تو

 عجیب شبیه کاشی های نقش جهانی

عجیب تاریخ را برایم 

زنده نگه می داری

وقتی برگ برگ تقویم عشق را

به درخت زندگی ام پیوند می زنی

وقتی رنگین کمان چهره ات

به روزهای بی رنگم

 رنگ می پاشد

وقتی می فهمم

آن وقت ها هم 

که خیال می کردم نبودی

بودی

فقط من درکش نداشتم

حالا که نگاهت می کنم

فواره های چشم هایم

از شادی 

به راه می افتند

و کالسکه های قلبم

به سویت تند تند می دوند

و هزاران هزار توریست 

از  اقصی نقاط مغزم

 به سمتت روانه می شوند

تا تو را ثبت کنند

آه بانو ...

من شاه نیستم

و هیچ می دانی به نامم نیست

اما تو 

به جهانم نقش دادی

بگذار با تو 

دوباره متولد شوم.


محسن حسینخانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.